اي که بر دوستان هميگذري
شاعر : سعدي
تا به هر غمزهاي دلي ببري | | اي که بر دوستان هميگذري | يا به رحمت به کشته مينگري | | دردمندي تمام خواهي کشت | نه تماشاکنان رهگذريم | | ما خود از کوي عشقبازانيم | تا تو خورشيدروي در نظري | | هيچم اندر نظر نميآيد | حذر از عاشقي و بيخبري | | گفته بودم که دل به کس ندهم | تا نيايد درون حلقه پري | | حلقهاي گرد خويشتن بکشم | شاهدي ميکنند و جلوه گري | | وين پري پيکران حلقه به گوش | چون بخندد شکوفه سحري | | صبر بلبل شنيدهاي هرگز | ميکند عقل و گريه پرده دري | | پرده داري بر آستانه عشق | تا غم هيچ در جهان نخوري | | چو خوري داني اي پسر غم عشق | گر به دنيا و آخرت بخري | | رايگانست يک نفس با دوست | يا هزار آستين در دري | | قلمست اين به دست سعدي در | تو قلم نيستي که نيشکري | | اين نبات از کدام شهر آرند | |
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}